( 3170)آمد از آفاق یار مهربان |
|
یوسف صدّیق را شد میهمان |
( 3171)کآشنا بودند وقت کودکى |
|
بر وساده آشنایى متّکى |
( 3172)یاد دادش جور اخوان و حسد |
|
گفت کآن زنجیر بود و ما اسد |
( 3173)عار نبود شیر را از سلسه |
|
نیست ما را از قضای حق گله |
( 3174)شیر را بر گردن ار زنجیر بود |
|
بر همه زنجیر سازان میر بود |
( 3175)گفت چون بودی ز زندان و ز چاه؟ |
|
گفت همچون در مُحاق و کاست، ماه |
( 3176)در مُحاق ار ماه نو گردد دو تا |
|
نی به آخر بدر گردد بر سما؟ |
آفاق: جمع افق: کرانهها و در اینجا به معنى شهرها و دیارهاست.
صِدّیق: راستگو، لقب یوسف (ع) است و برگرفته است از قرآن کریم. چون یوسف (ع) خواب آن دو زندانى را تعبیر کرد و هر دو راست آمد، آن یکى که از زندان نجات یافت و به ساقیگرى عزیز مصر رسید، هنگامى که عزیز آن خواب شگفت را دید و تعبیر کنندگان در تعبیر آن در ماندند، نزد یوسف (ع) رفت و او را گفت: «یُوسُفُ أیّها الصِّدِّیق»[3].
و ساده: بالین، بالش، وپشتی یامخدّه است
و ساده آشنایى: یعنی با یکدیگر آشنا یی دیرینه داشتن و در آن تلمیحى است بدان که در کودکى روى یک مسند مىنشستند، چنان که رسم کودکان کتّاب بوده است.
مُتَّکىِ: (اسم فاعل از اتکا) تکیه زن، تکیه کننده.
یاد دادن: به یاد آوردن، تذکار.
اسد: شیر، از زنجیر و اسد ستم برادران مقصود است که او را در چاه افکندند.
سلسله: زنجیر. اگر قضاى الهى بر بنده اى رفته باشد که در این جهان رنج بیند و او در آن محنت شکیبایى ورزد و به قضاى حق راضى باشد از مقام او کاسته نخواهد شد بلکه موجب تقرب وى گردد. چنان که پیمبران (ص) از امّت خود آسیب دیدند. جواب یوسف(ع) نیز چنین بوده است که: آنچه اتفاق افتاد قضای الهی بود، ومن از آنها آزار دیدم، اما آن آزارها مرا خوار نکرد.
ز: در، اندر.
مُحاق: از ریشه «محق»: ستردن، از میان رفتن و محاق در اصطلاح اهل هیئت ناپدید شدن ماه است در شب آخر ماه یا سه شب آخر.
کاست: کاستن، کم شدن.
دو تا: خم، منحنى. خمیده
بدر: ماه تمام.
( 3170) یار مهربانى از دور آمده مهمان یوسف صدیق گردید.( 3171) آنها در زمان کودکى با هم آشنایى قدیمى داشتند و بمناسبت آشنایى قدیمى. ( 3172) از جور و حسد برادران گفتگو بمیان آمد یوسف ع فرمود که آن واقعه چون زنجیر بود ولى ما شیر بودیم. ( 3173) شیر از سلسله زنجیر عار ندارد قضاى حق بود و ما از قضاى خداوند گله نداریم.( 3174) شیر اگر چه زنجیر بگردن دارد ولى بر همه زنجیر سازان حکومت دارد و همه مرعوب او هستند. ( 3175) گفت تو چگونه در چاه و زندان بودى گفت مثل اینکه ماه در محاق و در حال هلال است.( 3176) در محاق اگر چه ماه تحلیل رفته و در حال هلال قدش خمیده مىشود ولى بالاخره در آسمان بدر تمام مىگردد.
چنان که مىدانیم ماه در سه شب آخر به نهایت کاستن مىرسد، سپس از آغاز ماه دیگر اندک اندک افزونى مىیابد و ماه تمام مىگردد. بندگان خاص خدا و بخصوص راهنمایان خلق پى در پى در سختى مىافتند و آن سختى براى آنان ریاضتى است.
یوسف به دوست خود مىگوید: اگر در زندان و چاه بر من رنجى رسید خواست پروردگار بود و چون در برابر آن شکیبایى ورزیدم مرا به عزیزى مصر رسانید چنان که ماه در آغاز و محاق باریک و خم است و اندک اندک به کمال مىرسد.
مولانا معتقد است که مردان حق با تحمل سختیها و دشواریها، به مقام عالی کرامت انسانی نائل شدند و سالک تا رنج گرفتاریهای سیر الیالله را نچشد به مقام وصال نرسد. برای نمونه، حضرت یوسف(ع) که پس از طی مراحل دشوار توانست به مقام عالی انسانیت برسد ـ در پاسخ به سؤال دوست دیرینهاش که پرسید جور و حسادت برادران چهسان بوده است؟ گفت: آن جور و حسادت اخوان، بسان زنجیری بود و ما نیز همچون شیر. زنجیر و قلاده برای شیران ننگ نیست، آنچه اتفاق افتاد قضای الهی بود و من از آنها آزار دیدم، اما آن آزارها مرا خوار نکرد. ما مرد میدان رضا و تسلیم تیر قضاییم و هرگز گوهر شیرانه خود را تغییر نمیدهیم و روبه صفتی پیشه نمیکنیم. شیر اگرچه بر گردن قلاده داشته باشد، باز هم بر همه زنجیرسازان عالم سروری دارد و امیر است. دوست گفت: احوالت در چاه فراق چهسان بود؟ یوسف گفت: مانند ماه در مُحاق بودم. محاق یعنی، حالت ماه در سه شب آخر هر ماه که ناپیداست. با این توصیف یوسف(ع) میخواهد بگوید، کاهش و ناپیدایی ماه در نیمهدوم هر ماه نگرانی ندارد زیرا دوباره ماه تمام خواهد شد.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |